شنبه 90 مرداد 8 :: 12:16 عصر :: نویسنده : نویسنده 1
شما چند فرزند دارید؟ فرزند دوم شما با فرزند اول چقدر تفاوت دارد؟ آیا روش تربیتی این دو یکسان بوده است؟ آیا تجربههایی که درباره فرزند اول داشتهاید درباره فرزند دوم هم به کار بردهاید؟ یا نه آن را اصلاح کردهاید و یا اصلا تغییر دادهاید؟ در تربیت کدامیک موفقتر بودهاید؟ فرزند اول یا دوم؟ اصلا تربیت کدامیک برای شما سختتر بوده است و کدامیک راحتتر؟ آنچه مسلم است رفتار والدین با اولین فرزند خود با رفتاری که با فرزندان بعدی دارند متفاوت است. نگرشها، انتظارات و مهارتهای فرزندپروری و نیز نگرانیهای آنان در نتیجه تجربهای که با فرزند اول به دست میآورند تغییر میکند، به طور کلی والدین به اولین فرزند خود توجه بیشتری میکنند و با او بیشتر حرف میزنند در مقابل از او توقع و انتظارات بیشتری نیز دارند. از اینروست که برخی روانشناسان معتقدند که فرزندان اول در مقایسه با فرزندان بعدی بسیار جویای موفقیت هستند، برونگراترند، به حمایت دیگران نیاز بیشتری دارند، بیشتر به اطاعت از مراجع قدرت و جلب نظر و تایید بزرگسالان راغبند، وجدان اخـلاقـی نـیـز در آنان بیشتر است، بیشتر مستعد گناهاند، همکاری و احساس مسوولیت بیشتری دارند و کمتر پرخاشگرند. براساس یک کار تحقیقاتی، انگیزه پیشرفت در فرزندان اول بیش از بچههای دیگر است و آن هم به این دلیل است که بچههای اول به حرف پدر و مادرشان درباره خوب درس خواندن و دیگر موارد گوش میدهند. نکته جالب این که به ترتیب تولد از اول به آخر از میزان انگیزه پیشرفت به طرز منفی کاسته میشود که شاید علت این امر این باشد که والدین برای فرزندان بعدی وقت کمتری را صرف میکنند و بیشتر وقت و حوصله خود را برای تربیت و توجه به فرزند اول اختصاص میدهند. مـایـکـل گـروس یـک کـارشـنـاس امـور تـربـیـتی استرالیایی در کتاب خود با عنوان این که چرا فرزندان اول خانواده بر دنیا حکومت میکنند و فرزندان آخر مـیتـوانـنـد دنـیـا را عوض کنند، مینویسد: تمام فضانوردان آمریکایی اولاد اول خانواده بودهاند. بیش از نیمی از تمام روسای جمهوری آمریکا و بـیـشـتـر برندگان جوایز نوبل فرزند اول خانواده بودهاند. به گفته وی تنها تکفرزندان، ویژگیهای شبیه اولاد اول را دارند. تحقیقات نشان میدهد تک فرزندان اعتماد به نفس و قدرت بیان بیشتری نسبت به سایر کودکان دارند. از قوه تخیل خود بیشتر اسـتـفــاده مــیکـنـنـد و از عـزت نـفـس سـالـمتـری برخوردارند. او معتقد است که والدین باید بسته به ایـن که کودک فرزند چندم خانواده است رفتار متفاوتی با او داشته باشند. بررسیها نشان داده است که رفتارهای روانی ناهنجار در فرزندان اول بیشتر است که دلیل آن تنزل مرتبه فرزند اول پس از کودک دوم است. خـصـوصـا زمـانـی کـه مـادر و پدر به جنسیت فرزندشان توجه داشته باشند و فرزند دوم جنس مورد علاقهشان باشد. الـبـتـه هـمه پدر و مادرها چنین نیستند. برای بعضیها فرزند ارشد، علیرغم تولدهای بعدی فرزند مورد احترام است و از چنان اعتبار و حیثیتی برخوردار است که فرزندان دیگر دارای آن احترام نیستند. آنچه مسلم است تربیت فرزند اول بیش از تربیت سایر فرزندان مستلزم دقت و کاردانی است، به طوری که در تربیت فرزند ارشد باید خیلی دقت شود، چون شیوع اختلالات رفتاری و روانی فرزندان اول ناشی از رفتار نادرست والدین است. باید روشی به کار برد که گمان نکنند سزاوار احترام و امتیاز خاصی هستند و از سوی دیگر فکر نکنند که حقوق آنان نسبت به دیگران کمتر رعایت شده و حقی از آنان ضایع شده است. کارشناسان میگویند که فرزند ارشد این تمایل را دارد که گمان کند از یک طرف والدین خصوصا مادر او را ترک کرده و به حال خود گذاشتهاند و از سوی دیگر برادر و یا خواهر کوچکتر او را از حق خود محروم کردهاند. بـنـابراین رفتارهای تربیتی در فرزند اول بایدبهگونهای باشد که فرزند فکر نکند که مادر فقط منحصر به اوست و ازطرفی فکر نکند که با آمدن فرزند دیگر فراموش شده است. والدین نیز باید فرزند ارشد را راهنمایی کنند که نسبت به برادران و خواهران کوچکتر همانند پدر و مادر رفتار حمایتگر داشته باشد، حتی میتوانند او را در مراقبتهای بچه نوزاد شرکت دهند. هرگز نباید فرزند ارشد را در مقایسه با کوچکتر خود تحقیر کرد، هرچند که افراط در توجه نسبت به فرزند ارشد سبب بروز نخوت و غرور زیاد او میشود. والدین باید با تدبیر و مهارت فرزند ارشد را وادار کنند که کاردانی و فداکاری و محبت خود را به سود کوچکترها به کار ببرد و از به کار بردن نیروی تعرضی علیه آنها خودداری کند. نتیجه این که فرزند ارشد با دو خطر روبهروست او را کمتر یا بیشتر از ارزش واقعیش گرفتن که هر دو مـوجـب اختلال رشد اجتماعی او شده و گاهی هـماهنگی و تعادل میان گروه برادران را به هم میزند. تقریبا همه فرزندان اول مانند تک فرزند هستند بهرهمندی از توجه تمام و کمال والدین هم موهبت و هم مصیبت برای آنان است. از سویی اعتماد به نفس و قاطعیت در تنها فرزند پرورش مییابد و از سویی تنها مرکز توجه بوده و میتواند به توقعات زیاد غیرواقعبینانهای منجر شود. تکفرزندها معمولا در کنار بزرگترها احساس راحتی میکنند اما آنها به واقع به دوستی و نزدیکی با بچهها نیاز دارند به همین خاطر قرارهایی برای بازی با همسالان فرزند خود تـنـظـیـم کـنـیم تا بدترین وسیله مهارتهایی مثل مشارکت دوستی و حل مشکلات را تعریف کنید. امروزه شیوه تعلیم و تربیت وارد مرحله جدیدی شده است. پیشتر پدر و مادر بودن یک امر ساده بود. هر کس چندین بچه داشت و آنها را برحسب شعور و قوه ادراکش و براساس آداب و رسوم قدیمی بزرگ میکرد و بچههای بد تربیت بچههایی بودند که نتوانسته بودند از آموزش خوبی که به آنها داده شده بود به خوبی بهره بگیرند چنانچه اگر کودکی دچار خطایی میشد همه کاملا معتقد بودند که این فقط تقصیر خودش است و نه هیچکس دیگر. مقررات تربیتی سخت و خشن بود. اما کودک در سالهای اول زندگیش موظف به رعایت آنها نبود. نوزاد موجود کوچکی بود که احتیاج به خوردن و شستشو داشت و هیچ آموزشی برایش لازم نبود.مادران هم هر وقت که نوزاد تقاضای شیر میکرد به او شیر میدادند اگر گریه میکرد او را در آغوش میگرفتند و او را برای این که به خواب رود تکان میدادند اما با تـغـییر اصول تعلیم و تربیت مادران دریافتند که کودکشان فقط به غذا و شستشو نیاز ندارد باید تعلیم و تربیت را از گهواره آغاز کرد دیگر هر کس آزاد نیست بر طبق آنچه که درک میکند بچهاش را بزرگ کند. برای این که آینده کودک به خطر نیفتد باید از همان آغاز تولد والدین روش منظمی را به کار گیرند. تکان دادن بچه وقتی که خوابش نمیآید، در آغوش گرفتنش به محض این که گریه کرد و دادن شیر به او هر وقت که خواست منع گردید. حال باید به ساعت نگاه کرد نه به کودک. با آمدن علم روانشناسی تحولی در روش تعلیم و تربیت به وجود آمد. فروید کشف کرد که انسان در ضـمـیــر نـاخـودآگـاهـش، خـاطـرات بـد، تـمـایـلات غیرمنطقی، نگرانیها، اضطرابهایش را پنهان میکند که بازتاب آن در ضمیر آگاه به صورت اختلالات روانی، بیماری عصبی، وسواس و عقده خواهد بود. از نظر فروید همه اختلالات روانی افراد از تمایلات سرکوب شده دوران کودکی سرچشمه میگیرند. به نـظر برخی از روانکاوان اضطراب بشر ناشی از نخستین ضربه لحظه تولد است. روش تربیتی روانکاوان اثرات خوب فراوان و نامطلوب اندکی برجای گذاشت. یکی از اثرات خوب این بود که این واقعیت را آشکار ساخت دیگر نوزاد یک حیوان کوچک نیست و از همان روز تولد نه تنها قادر است رفتارهای انعکاسی داشته باشد بلکه رفتارهای عاطفی نیز از او سر میزند. در واقع نوزاد از همان لحظه که اندامهای بدنش به وجود میآید روانش نیز تشکیل میگردد. براساس روش تربیتی روانکاوان برای این که روان کودک دچار اختلال نشود و عقدهای به وجود نیاید سعی میشد هر خواسته کودک فورا ارضا گردد بخصوص در سنین اولیه کودکی، یعنی به کودکتان هر وقت که خواست غذا بدهید. بگذارید کودک برای این که تمایل به پرخاشگریش را ارضاء کند اسباببازیهایش را بـشـکند در غیر این صورت آن تمایل در ضمیر ناخودآگاه کودک پنهان میشود. اگر چیزی را از او دریغ کنید او دچار احساس حقارت خواهد شد با این روش تربیتی کودک اگر مرتکب خطایی میشد کسی او را سرزنش نمیکرد بلکه خانواده را مورد سرزنش قرار میدادند که نتوانسته بود فرزند خود را به خوبی درک کند. منبع:چاردیواری موضوع مطلب : چار دیواری,منبع,بدون,مربی, آرشیو وبلاگ های پارسی بلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها |
||||